دلباز ترین قصر جهان

 

 

خانه ای خواهم ساخت

دور ترین جای جهان

آنقدر دور که شب ، دست جادویی خود را نتواند که زند هیچ به آن

 

خانه ای خواهم ساخت

درهمین نزدیکی

لب آستانه دوست

 

خانه را خواهم ساخت

برسر جاده عمر

 خشت هایش همه از جنس امید

و پی اش از ایمان

تک تک پنجره هاش روبه طلوع

و درش طرف ساحل خوشبختی ها

وسعت ایوانش اندازه دلهای همه رهگذران

و روی طاقچه اش یک جرعه نماز

 

خانه ام هرگز سقف نخواهد داشت

تا ببارد بر من و اندیشه من باران

و زداید همه آنچه به آن دل بستم

و دعاهایم برود تا ملکوت برسد دست خدا

 

و در این خانه زندگی خواهم کرد

در بروی هر چه بی مهریست خواهم بست

در بروی زندگی خواهم گشود

 

کوله ام را خواهم بست

هر لحظه اگر قاصدک از راه رسد

همرهش خواهم رفت

خانه ام رابا همه کوچکی اش می سپارم به شما هنگام وداع

و بدانید اگر دوست نگاهی سوی این خانه کند

 خانه ام دلباز ترین قصر جهان خواهد شد.

 

مهدی فرهمند