تکریم

 

روز در افق غرق شد

حرارتش بر در ودیوار دهکده جامانده بود

هی هی چوپانان در لابلای گرد وغبار ته نشین می شد

و ، دشت خسته بود ،‌ از چرا

 

ستاره ها که کم کم نفس نفس زنان از راه رسیدند

بساط شب بر پاشد

ومن نگاه می کردم

ماه هم آمد ، خیلی دیر ، آنقدر که یاس ها خوابشان برده بود

همه در یک انتظار مبهم به هم چشم دوخته بودند

شب تاب بی  تاب ، شاپرک نیز

دهکده در خواب بود وسکوت بیدار

جیر جیرک ها دشت را بر سرشان گذاشته بودند

لبخند کم رنگ ماه در تاریکی غوطه ور بود

ومن در حیات با یک انتظار مبهم به بی انتها چشم دوخته بودم

شقایق ها با باد همبازی بودند

 

ستار ها خوابشان گرفت ابر را به سرشان کشیدند وخوابیدند

زوزه گرگ چرت دهکده را شکست

ونسیم چرت شب را

شبنم دست  و روی علفزار را شست

شب نیز بر خواست می رفت تا تکرار شود

طلوع از ژرفای افق سر بر آورد پرستو ها به استقبالش شتافتند

درختان به نماز ،  و

من به تکریم

...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد